ثنا کوچولوثنا کوچولو، تا این لحظه: 10 سال و 11 ماه و 28 روز سن داره

یکی یکدونه ی ما ثنا

نه ماهگی ثناجان

ثنا جان امروز نه ماهه شد عزیزم نه ماهگیت مبارک عزیزکم  چیزی به یک سالگیت نمونده دیگه برا خودت خانمی شدی    کم کم داری پاهای کوچولوتو حرکت میدی تا راه بری چند قدمی میری وزمین میخوری به همین زودی میتونی بیشتر قدم برداری سرماخوردگیت هم خداروشکر خوب شد دیگه سرفه نمیکنی ولی هنوز باید دارو بخوری خیلی شیطون بلا شدی وقتی چیزی رو از رو زمین برمیداری ومیخواییم از دستت بگیریم سریع فرار میکنی ما بدو ثنا بدو جالب اینکه خودتم قبل از اینکه چیز کثیفیو میخوای تو دهنت بکنی میگی "اک" ولی میکنی تو دهنت وقتی میگیم ثنا چی خوردی فرار میکنی و میخندی یادگرفتی دستتو به نشونه ی سلام بالا میبری ولی هرموقع دلت بخواد این کارو میکنی0 ال...
17 بهمن 1392

این روزها...

این روزها ثنا سرماخورده اونم شدید سرفه های صدادار میکنه بردمش دکتر کلی دارو بهش داد  اولین باره داره آنتی بیوتیک میخوره یه خورده بهتر شد ولی امروز دوباره تبش گرفت با اینکه دارو میخوره وهمچنان سرفه... عزیزم زود زود خوب شو دیگه کم کم دارم نگران میشم نکنه بیشتر از این طول بکشه چون تا بحال سابقه نداشته مریضیت اینقدر طول بکشه الان یه هفته است که سرما خوردی با اینکه هوا هم گرمتر شده واما..... این روزا ثنا دیگه کاملا میتونه بایسته اونم مدت طولانی دیروزهم دوقدم برداشت عزیزم امیدوارم تا وقتی که نه ماهت کامل میشه قدمای بیشتری برداری و نترسی                  ...
10 بهمن 1392

ثنا در 8ماه و ده روزگی

سلام به دختر کوچولوی شیطونم عزیزم نمیدونم شما این همه انرژی رو از کجا میاری که اینقدر شیطونی میکنی گاهی اوقات مثل ماهی تو دستم سر میخوری نمیتونم بگیرمت از دستم فرا میکنی مخصوصا وقتی میخوام لباساتو یا پوشکت رو عوض کنم بلند میشی و فرار میکنی خلاصه با یه مکافاتی باید لباساتو عوض کنم الان دیگه بهتر میتونی وایسی اگه یه چیزی دستت بگیریو حواست نباشه با همون سرگرم میشی ومیتونی بیشتربایستی( اگه حواست باشه میخوای خودتو به یه چیزی بگیری که نیفتی چون یه کوچولو میترسی) هنر نماییهای جدیدت اینکه وقتی میگیم دست بزن شروع میکنی به دست زدن یاد گرفتی با دستت بای بای کنی وقتی لباس میپوشی میدونی میخوای بری بیرون شروع میکنی بای بای کردن یه موقایی هم...
26 دی 1392

هشت ماهگی

ثنا جونم هشت ماهگیت مبارک عزیزم البته دیروز 8ماهه شدی ولی چون نی نی وبلاگ باز نمیشد نتونستم بیام تو وبت بنویسم خوب بریم اندر احوالات ثنا خانوم بنویسیم که حساااااااااابی شیطون شده! ثنا جون این روزا دیگه موندم چیکارت کنم از بس میگردیو خرابکاری میکنی وقتی بیداری که من اصلا نمیتونم تنهات بذارم چون ممکنه یه کاری دست خودت بدی  وهمچنین نمیذاری من به کارام برسم چون وقتی از کنارت میرم تو اتاق یا آشپزخونه یا گریه میکنی یا فوری پشت سرم تشریف میاری ودوست داری تو کارایی که من انجام میدم دستی برسونی چند روز پیش که دیس غذا رو پایین گذاشته بودم وقتی رومو اونور کردم دیدم شما یه تیکه مرغ گرفتی دستت وبا اشتها میخوری! خدارو شکر سرد ب...
17 دی 1392

وقتی ثنا چادر میپوشه!

اوا مادر!         قربون خنده های خوشگلت برم عزیزم مثل اینکه خیلی خوشت اومده چادر مامانتو پوشیدی         همین که تو را دارم ، بهترین هدیه ی دنیا را دارم ،  دیگر در بین ستاره ها به دنبال درخشانترین ستاره نیستم   در میان گلها به دنبال زیباترین گل نیستم.  تو کهشکانی هستی از پرنورترین ستاره ها                          گلستانی هستی از زیباترین گلها دوستت دارم.... ...
1 دی 1392

اولین مروارید درخشان ثناجون

عزیزدلم امروز متوجه شدم دندون کوچولوت داره درمیاد مبارکت باشه عزیزم امروز وقتی از سر کار برگشتم همینجوری لثه هاتو نگاه کردم دیدم سفیدی دندون خوشگلت داره خودنمایی میکنه کلی خوشحال شدم وبوسیدمت هرچند باید خودمو برای گاز گرفتنات آماده کنم از ظهر کارم این شده که لثه تو نگاه میکنم تا دندونتو ببینم عزیزم ببخشید اگه اذیتت میکنم آخه خیلی خوشحال شدم شماهم که اصلا همکاری نمیکنی چون جدیدا یاد گرفتی وقتی چیزی رو میخوری میخوام از دهنت در بیارم  دهنتو اصلا باز نمیکنی ولباتومحکم فشار میدی که دهنتو باز نکنم واون چیزیو که دوست داری بخوری وقتی هم میخوام دندونتو نگاه کنم همینکارو میکنی مگر اینکه حواستو پرت کنم  یا در حال خنده باشی ب...
28 آذر 1392

مراقبت 7ماهگی

ثناجونم دیروز بردمت مرکز بهداشت برا قد و وزنت، وزنت این ماه فقط250گرم بیشتر شده بود وزنت 7750 قدت70 دور سرتم 44بود فکر کنم چون مریضیت زیاد طول کشید وزنتم زیاد نشده دایره ی لغاتتم که افزایش پیدا کرده :ب ب گاهی بابا خیلی کم ماما پ پ امروزم که گفتی د د عزیزدلم وقتی اینا رو برات تکرار میکنم خوب گوش میکنی وبه لبام نگاه میکنی وسعی میکنی تکرارشون کنی دیشبم که توخواب حرف میزدی نصف شب وقتی بهت شیر دادم خواستم بذارمت سرجات یه دفعه گفتی ب ب بعدخوابیدی به کی رفتی عایا که توخواب حرف میزنی؟؟؟؟؟؟؟؟؟!!!!!!!!!!!!!! پ ن(دوستان عزیز من آیا رو عمدا به ع نوشتم برای خنده فکر نکنید املام ضعیفه ) ...
26 آذر 1392

هفت ماهگی ثناجون

عزیزم امروز هفت ماهه شدی هورررررررااااااااااااا دخترک کوچولوی من چه زود داره بزرگ میشه هرروز که میگذره بزرگتر میشی و کارای جدیدتر میکنی ودوست داشتنی تر میشی عزیز دلم از روزی که به زندگیمون پا گذاشتی هرروزش بهترین روزه برامون نمیدونی چه لحظات نابی رو باتو سپری میکنیم باوجود تو هر روز برامون لذت بخشه     عاشقانه هایم تمامی ندارن وقتی تو بهترین اتفاق زندگیم هستی         دوست دارم عزیزم     ...
18 آذر 1392

مامان نه بابا!

عزیزم چند شب پیش که تا ساعت یک بیدار بودی ونمیخوابیدی! بعد از مدتها دوباره شروع کردی به بابا بابا گفتن! قبلا که میگفتی هم بابا میگفتی هم ماما ولی الان که یادت اومده فقط میگی بابا دیشب بهت میگفتم ثنا بگو مامان میگفتی بابا! ثنا بگو مامان  دوباره میگفتی بابا منو میگی چکار کنیم دیگه این همه زحمت بکش بچه بزرگ کن آخرش میشه این تازه شبا که تانصفه شب بیداری ونمیذاری ما بخوابیم میایی موهای مامانتو میکشی دیگه مو برا من نذاشتی الانم که دارم برات مینویسم کنار باباتی وداری بابا بابا میگی! ...
14 آذر 1392