نه ماهگی ثناجان
ثنا جان امروز نه ماهه شد
عزیزم نه ماهگیت مبارک
عزیزکم چیزی به یک سالگیت نمونده دیگه برا خودت خانمی شدی کم کم داری پاهای کوچولوتو حرکت میدی تا راه بری چند قدمی میری وزمین میخوری به همین زودی میتونی بیشتر قدم برداری
سرماخوردگیت هم خداروشکر خوب شد دیگه سرفه نمیکنی ولی هنوز باید دارو بخوری
خیلی شیطون بلا شدی وقتی چیزی رو از رو زمین برمیداری ومیخواییم از دستت بگیریم سریع فرار میکنیما بدو ثنا بدو جالب اینکه خودتم قبل از اینکه چیز کثیفیو میخوای تو دهنت بکنی میگی "اک" ولی میکنی تو دهنتوقتی میگیم ثنا چی خوردی فرار میکنی و میخندی
یادگرفتی دستتو به نشونه ی سلام بالا میبری ولی هرموقع دلت بخواد این کارو میکنی0
الان توبغلمی نمیذاری بنویسم بقیه اش رو فردا مینویسم....
واما....
اندر احوالات ثنا جون همین بس که...
یادگرفته میگه "م م" اونم پشت سرهم خیلی دوست داره حرف بزنه یه چیزایی برا خودش بلغور میکنه ماکه نمیفهمیم چی میگهوهمچنین یاد گرفته صداشو ترسناک میکنه ومیبره بالا که مثلا داره مارو میترسونه وما هم باید بترسیم وقتی هم میبینه میترسیم کلی میخنده
این روزا که هوا سرده و نمیشه از خونه بیرون بریم خیلی بهانه میگیره و میخواد بره بیرون یه وقتایی دیگه واقعا اذیت میکنه ونمیدونم چیکارش کنم
دیروز هم که ثناخانوم شیر خشک میل فرمودن وقتی من سرکار بودم چون شیر مامانش دیگه براش کافی نیستعزیزم هیچ وقت دوست نداشتم بهت شیرخشک بدم ولی دیگه مجبور شدم چون وقتی سرکارم شما گرسنه میمونی
ثنا با لباسهای کثیف!
توخونه ی ما دستمال کاغذیها از دست ثنا خانوم جون سالم به در نمیبرن