???مین پست برای ثناجون
ثنا جون نمیدونم این چندمین یادداشتیه که برات مینویسم ولی بازم امیدوارم یه روزی اینا رو بخونی وبدونی چقدر برامون عزیزی
میخوام بازم از کارات بنویسم از شیطونیات از کارهایی که انجام میدی و باعث میشی این روزا برامون بهترین وخاطره انگیز ترین روزها بشه
وقتی بهت نگاه میکنم بخصوص وقتی معصومانه میخوابی باورم نمیشه که دارمت باورم نمیشه که هرروز صبح که از خواب بیدار میشم تورو کنارم میبینم گاهی اوقاتم فکر میکنم همه ی اینا خوابه وبزودی از خواب بیدار میشم ولی به قول بابایی خواب دیگه اینقدر طولانی نمیشه
ثناجون چند روزیه راه رفتنت بهتر شده مسافت بیشتری میتونی راه بری بعضی اوقاتم خودت بلند میشی و چند قدمی راه میری
یاد گرفتی میگی ماما بیشتر مواقعی که من میخوام برم جایی دنبالم گریه میکنی و میگی ماما یا م م
وقتی سرتو شونه میکنم توهم برسو میگیری میزنی به سرت مثلا داری سرتو شونه میکنی
کنترل تلویزیونو میگیری روبروش مثلا داری روشن خاموشش میکنی وقتی از کسی چیزی میخوای وبهت نمیدن شکایتشو به من میکنی بایه حالتی بهم نگاه میکنی ویه کوچولو گریه میکنی که یعنی بهت نمیده وقتی من میگم طرفداریتو میکنمخوشحال میشی ونگاه میکنی ببینی بهت میده یانهولی بابایی میگه با اینکار لوس میشی ومن نباید طرفداریتو بکنم منم چند روزیه دیگه اینکارو نمیکنم
دوست دارم عزیزدلمممممممممم