ثنا کوچولوثنا کوچولو، تا این لحظه: 11 سال و 12 روز سن داره

یکی یکدونه ی ما ثنا

هشت ماهگی

ثنا جونم هشت ماهگیت مبارک عزیزم البته دیروز 8ماهه شدی ولی چون نی نی وبلاگ باز نمیشد نتونستم بیام تو وبت بنویسم خوب بریم اندر احوالات ثنا خانوم بنویسیم که حساااااااااابی شیطون شده! ثنا جون این روزا دیگه موندم چیکارت کنم از بس میگردیو خرابکاری میکنی وقتی بیداری که من اصلا نمیتونم تنهات بذارم چون ممکنه یه کاری دست خودت بدی  وهمچنین نمیذاری من به کارام برسم چون وقتی از کنارت میرم تو اتاق یا آشپزخونه یا گریه میکنی یا فوری پشت سرم تشریف میاری ودوست داری تو کارایی که من انجام میدم دستی برسونی چند روز پیش که دیس غذا رو پایین گذاشته بودم وقتی رومو اونور کردم دیدم شما یه تیکه مرغ گرفتی دستت وبا اشتها میخوری! خدارو شکر سرد ب...
17 دی 1392

وقتی ثنا چادر میپوشه!

اوا مادر!         قربون خنده های خوشگلت برم عزیزم مثل اینکه خیلی خوشت اومده چادر مامانتو پوشیدی         همین که تو را دارم ، بهترین هدیه ی دنیا را دارم ،  دیگر در بین ستاره ها به دنبال درخشانترین ستاره نیستم   در میان گلها به دنبال زیباترین گل نیستم.  تو کهشکانی هستی از پرنورترین ستاره ها                          گلستانی هستی از زیباترین گلها دوستت دارم.... ...
1 دی 1392

اولین مروارید درخشان ثناجون

عزیزدلم امروز متوجه شدم دندون کوچولوت داره درمیاد مبارکت باشه عزیزم امروز وقتی از سر کار برگشتم همینجوری لثه هاتو نگاه کردم دیدم سفیدی دندون خوشگلت داره خودنمایی میکنه کلی خوشحال شدم وبوسیدمت هرچند باید خودمو برای گاز گرفتنات آماده کنم از ظهر کارم این شده که لثه تو نگاه میکنم تا دندونتو ببینم عزیزم ببخشید اگه اذیتت میکنم آخه خیلی خوشحال شدم شماهم که اصلا همکاری نمیکنی چون جدیدا یاد گرفتی وقتی چیزی رو میخوری میخوام از دهنت در بیارم  دهنتو اصلا باز نمیکنی ولباتومحکم فشار میدی که دهنتو باز نکنم واون چیزیو که دوست داری بخوری وقتی هم میخوام دندونتو نگاه کنم همینکارو میکنی مگر اینکه حواستو پرت کنم  یا در حال خنده باشی ب...
28 آذر 1392

مراقبت 7ماهگی

ثناجونم دیروز بردمت مرکز بهداشت برا قد و وزنت، وزنت این ماه فقط250گرم بیشتر شده بود وزنت 7750 قدت70 دور سرتم 44بود فکر کنم چون مریضیت زیاد طول کشید وزنتم زیاد نشده دایره ی لغاتتم که افزایش پیدا کرده :ب ب گاهی بابا خیلی کم ماما پ پ امروزم که گفتی د د عزیزدلم وقتی اینا رو برات تکرار میکنم خوب گوش میکنی وبه لبام نگاه میکنی وسعی میکنی تکرارشون کنی دیشبم که توخواب حرف میزدی نصف شب وقتی بهت شیر دادم خواستم بذارمت سرجات یه دفعه گفتی ب ب بعدخوابیدی به کی رفتی عایا که توخواب حرف میزنی؟؟؟؟؟؟؟؟؟!!!!!!!!!!!!!! پ ن(دوستان عزیز من آیا رو عمدا به ع نوشتم برای خنده فکر نکنید املام ضعیفه ) ...
26 آذر 1392

هفت ماهگی ثناجون

عزیزم امروز هفت ماهه شدی هورررررررااااااااااااا دخترک کوچولوی من چه زود داره بزرگ میشه هرروز که میگذره بزرگتر میشی و کارای جدیدتر میکنی ودوست داشتنی تر میشی عزیز دلم از روزی که به زندگیمون پا گذاشتی هرروزش بهترین روزه برامون نمیدونی چه لحظات نابی رو باتو سپری میکنیم باوجود تو هر روز برامون لذت بخشه     عاشقانه هایم تمامی ندارن وقتی تو بهترین اتفاق زندگیم هستی         دوست دارم عزیزم     ...
18 آذر 1392

مامان نه بابا!

عزیزم چند شب پیش که تا ساعت یک بیدار بودی ونمیخوابیدی! بعد از مدتها دوباره شروع کردی به بابا بابا گفتن! قبلا که میگفتی هم بابا میگفتی هم ماما ولی الان که یادت اومده فقط میگی بابا دیشب بهت میگفتم ثنا بگو مامان میگفتی بابا! ثنا بگو مامان  دوباره میگفتی بابا منو میگی چکار کنیم دیگه این همه زحمت بکش بچه بزرگ کن آخرش میشه این تازه شبا که تانصفه شب بیداری ونمیذاری ما بخوابیم میایی موهای مامانتو میکشی دیگه مو برا من نذاشتی الانم که دارم برات مینویسم کنار باباتی وداری بابا بابا میگی! ...
14 آذر 1392

چهار دست و پا رفتن ثنا جون

عزیزم  دو روز پیش بالاخره تونستی چهار دست وپابری ولی چون خیلی عجله داری به اون چیزی که دوست داری برسی ترجیح میدی بازم سینه خیز بری چون یه خورده چهار دست وپا میری میبینی سخته دوباره سینه خیز میری(ای تنبل) تازگیا هم خیلی دوست داری وایسی مثلا دستاتو میذاری رو پاهامون و وایمیسی بخصوص وقتی بهت غذا میدم که اصلا دوست نداری بشینی همش ایستاده غذامیخوری چون میخوای ظرف غذاتم ببینی که چی داخلشه و همه رو بریزی به هم بازی کنی هرچی هم مینشونمت زود پا میشی خلاصه که وروجکی شدی برا خودت این هفته هم که باخودم نبردمت مدرسه ولی خیلی دلم برات تنگ میشد اولین بار بود که اینقدر ازت دور بودم خوب دیگه چکار میشه کرد صبحا سرده و شماهم هر روز سرماخ...
12 آذر 1392