تولد ثنا جون
ثنا جان عزیزم تولدت مبارکقربونت برم که اینقدر زود بزرگ شدی وتا چشم روهم گذاشتیم شد یکسالت
دیروز جشن تولدت بود منوبابایی چندروزه چندروز که نه بهتره بگم چندهفته است که به فکرتولد شما بودیم که بالاخره دیروز به خوبی و خوشی برگزار شد کلی مهمون داشتیم که همه به افتخارثنا خانوم اومده بودن
ثناخانوم یه لباس خوشگل پوشید که خیلی بهش میومدموهاشم باگیره ی همرنگ لباسش درست کرد ولی پنج دقیقه نشد که گیره ها محوشدن چون ثنا موهاشو بهم ریخت وگیره هاشم در آورددیگه ماهم ازخیرش گذشتیم وموهاشو ساده شونه کردیم
اول جشن هم که ثنا روبا مامانش گذاشتن وسط بقیه دور شون میچرخیدن ودست میزدن بعدشم ثناروتنهایی گذاشتیم وسط وثنا باتعجب همه رونگاه میکرد که اینا دارن چیکار میکنن کلی برف شادی ریختیم سوتو دستو....خلاصه کلی خوش گذشت یه چندبارهم ثنا به خاطر سروصدای زیاد که میترسید گریه اش در اومدناگفته نماند که ثناخیلی خسته شد چون قبل از اینکه مهمونا بیان خوابش میومد به گمانم به خودش زیاد خوش نگذشت چون بقیه مزاحم خواب نیمروزش شده بودنمامانشم قبل از اینکه مهمونا بیان کلی کار داشت ونتونست ثنا رو بخوابونه عزیزم دیروز با اینکه جشن تولدت بود ولی کلی اذیت شدی چون از اول صبح نتونستم بهت برسم
پ ن :دندون چهارم ثناجون در روز تولدش نمایان شد!
به زودی میام وعکسای تولدو میذارم