اولین مسافرت ثناجون و بعدش رفتن به مدرسه!
ثناجونم بعد از اینکه از اولین مسافرتش که مشهد بود برگشت به مدرسه رفت!
میخواستم از اولین مسافرتت بنویسم که وقت نکردم حالا خلاصه مینویسم
عزیزم ما روزجمعه به طرف مشهد رفتیم وصبح شنبه رسیدیم و چون صبح زود بود هوا خیلی سرد بود ومجبور شدیم شما خانم کوچولو روخوب بپوشونیم که سرما نخوری ظهر هم رفتیم حرم که شما برای اولین با ر بود پاتو تو حرم میذاشتی عزیزم که من از زبون تو به امام رضا (ع)سلام دادم
وچون شلوغ بود ظهر نتونستم ببرمت داخل ولی شب رفتیم برای زیارت وشما هم چون اولین بار همچین جایی رو میدیدی فقط به دیوارا وسقف نگاه میکردی وبرات خیلی جالب بود ازآینه کاریها خیلی خوشت اومده بود و چون طرف اقایون خلوت تر بود با بابایی رفتی زیارت
شبا هم هوا سرد بود مجبور بودیم بپیچیمت لای پتو که اگر بیدار بودی اصلا نمیموندی و میخواستی بیای بیرونولی در کل دختر خوبی بودی واذیت نکردی
وقتی هم برگشتیم خونه شب تب کردی و منو نگران کردیهمش گریه میکردی وحالت خوب نبود که قطره استامینوفن بهت دادم خوابیدی وقتی بیدار شدی خدارو شکر تبت قطع شده بود وحالتم خوب شد
دیروز هم با مامانی رفتی مدرسه چون مامانی دیگه باید بره سر کار ومجبوره شمارو هم ببره بخاطر شیر خوردنت
تو مدرسه یه کوچولو اذیت کردی ساعت اول که من سر کلاس بودم بعد ازنیم ساعت مجبور شدم بیام بهت شیر بدم و دوباره برم بعد از اینکه از کلاس اومدم خوابت میومد ونمیخوابیدی نمیدونم چرا بیقراری میکردی همش گریه میکردی تا اینکه ساعت 12 خسته شدیو خوابیدی منم فقط ساعت اول وآخر رفتم سر کلاس!
عزیزم مثل اینکه خیلی دوست داری حرکت کنی چون تازگیا روی دست وپاهات وایمیستی ومیخوای چار دست و پا بری که نمیتونی و میفتی که اگر همینجور پیش بری فکر میکنم چند روز دیگه بتونی چهار دست و پا بری
عکسای سفرتم فعلا نمیتونم بذارم که هر موقع وقت کردم میذارم