شب قدر
سلام فرشته ی من
امروز نوزدهم ماه رمضونه ودیشب اولین شب قدر بود واولین شب قدر زندگی تو.........
دیشب میخواستم برم احیا شیرتو بهت دادم ولی هنوز بیدار بودی گذاشتمت پیش مامان بزرگ ورفتم هنوز یه ربع نگذشته بود که زنگ زدن ثنا خانم داره گریه میکنه منم سریع برگشتم وقتی رسیدم خیلی گریه میکردی فهمیدم نفخ کردی بهت شربت دادم زود خوابیدی خلاصه اینکه شماخانم کوچولو نذاشتی مامانی بره احیا
عزیزم بااینکه تنونستم برم ولی خوشحال بودم که در کنار توهستم درکنارت دعا کردم برا ی همه برای تو.....
برات دعاکردم که خداوند زیباترین تقدیر رو برات بنویسه
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی