شیرین کاریهای این روزهای ثنا
ثناخانوم عزیزم این روزها خیلی بامزه شدی هرروزی که میگذره یه کار جدیدی یاد میگیری ومارو خوشحال میکنی
وقتی میگیم ثنا موهات کو نشون میدی همینطور چشمات و بینی و دهن ودستات هنوز بقیه اعضای بدنت موندن که اونا رم به همین زودی میگیریبیشتر وسایلو میشناسی مثلا میگم برو کنترل تلویزیونو بیار میری میاریش وسایل خودتم که خوب میشناسی مثلا وقتی میخوایم بریم بیرون کفشاتو میاری تا من پات کنم وقتی میگم کلات کو به همون جایی که همیشه میذارمش اشاره میکنی یا به سرت دست میکشی ببینی روسرت نیسوقتی هم میگیم ثنا کو به خودت اشار میکنی
وقتی موهاتو شونه میکنم وبهشون گیره میزنم فوری درش میاریبه همین خاطر وقتی ما جایی میریم معمولا موهای شما به هم ریخته استوقتی میخوای گیره هایا کش موهارو از موهات دربیاری بهت میگم نه نه توهم یاد گرفتی گاهی که به موهات دست میگیری تا بهمشون بریزی خودت میگی نه نه!وقتی هم چیزی نخوای یا کاری رو نخوای انجام بدی میگی نه مثلا میگم آب میخوای میگی نه!
یکی دیگه از کارایی که یادگرفتی اینه که سینه میزنی وقتی میگیم سینه بزن شروع میکنی به سینه زدن یه موقایی هم خودت سینه میزنی یه چیزی هم همراش میخونی
یادگرفتی تا سه میشماری البته فقط دو رو واضح میگییکی از کلماتی هم میگی اینه(ای چیه)وقتی چیزیو ندونی چیه میپرسی(ای چیه) وقتی میگیم هاپو چی میگه میگی هاپ!
بعضی کارات هم الان یادم نیست که بنویسم
چندروزی هم هست که سرما خوردی دیروز بردمت دکتر بهت کلی دارو داد ولی مگه میخوری به زور باید بهت بدم صداتم بخاطر همین سرماخوردگی گرفته وقتی هم دکتر وزنت کرد گفت نسبت به سنت وزنت کمه ویه شربت بهت داد که اشتهات باز بشه خداکنه باهمین شربت یه خورده بیشتر غذا بخوری چون خوب غذا نمیخوری
ادامه ی مطلب چندتاعکس...
اینم دوتا از عکسای آتلیه که با گوشی خودمون گرفتیم چون هنوز عکسات آماده نشدن!